درباره وبلاگ


از غروب لحظه ها دلگیر میشوم.خسته از مصیبت تکرار! به یاد قلکی می افتم که ان سکه زیرین را پذیرا شد .میان دل و من ،عهدنامه ای به امضا میرسد که ریشه ی غفلت را بسوزانیم و هر روز در قلک فردای خویش ، ذخیره ای از نور داشته باشیم . پیراهنم را از گرد نزدیک بینی، میتکانم و عینک اخرت نگری را بردیده ی دل میگذارم. جهان چه فراخنای عظیمی است !!! ای کاش بتوانم ((مساحت ))خوبیها را اندازه بگیرم ، ولی هیچ گاه گرد بدیها نگردم !
آخرین مطالب
پيوندها


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 83
تعداد آنلاین : 1

دانلود بازي هاي ايفون ايپدو ايپاد

از نـســـــــلـ آفـتـابـــــــــــ




ضیافت خدا


روزه ، تمرين كلاس زندگي
درس ايثار و خلوص و بندگي
روزه ، زنجير هوا گسستن است
ديو و بت هاي درون بشكستن است
ماه در خودنگري و خودكاوشي
لب فرو بستن ، نگفتن ، خاموشي
درك مسكين از دل و جان كردن است
زندگي همچون فقيران كردن است
قهرمان صحنه تقوا شدن
همچو ماهي زنده دريا شدن
ماه ميهمان و ضيافت بر خدا
جام بخشش ، ماه سرشار ازعطا
روزه ، پرواز و عروجي ديگر است

****
مارا به دعا کاش نسازند فراموش
رندان سحرخیز که صاحب نفسانند

 



یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 19:51 ::  نويسنده : زهــــــــــــرا

دروازه‏های آسمان گشوده می‏شود و زمین، در ستاره‏باران میلادی بزرگ، به هلهله می‏نشیند.

در نیمه راه برکت‏خیز رمضان، رایحه شکوفه‏های یاس است که کوچه‏های مدینه را آکنده است.
حسن علیه‏السلام با چشمانی علوی می‏آید و افق، رسیدن ارجمندش را دف می‏کوبد. صدای آمدنش، طنین مهربانی و کرامت است. شانه‏های صبورش را زمین به تجربه می‏نشیند؛ آن‏چنان‏که سمفونی سکوتش را.
او با نگاهی از جنس باران می‏آید و آب‏های آزاد جهان، ماهیان تشنه دلش را میزبان می‏شوند.
هرگز غروب نمی‏کنی
کوه یعنی تو؛ ولی تو را نادیده انگاشتند و تحمل بی‏پایانت را بی‏شرافتان تاریخ، اینچنین به جولان نامردمی کشاندند.
آسمان، تویی که وسعت دلت، زبانزد آب‏های زمین است.
ای فرزند حماسه و رأفت! تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست. جاودانه‏ای؛ آن گونه که عشق‏خواهی تنید؛ آن‏چنان که باران، رگ‏های خاک را.
ایمان داریم که طلوع مبارکت را هرگز غروبی نیست.
ای حسن بی‏نهایت!
از بازوان حیدری علی علیه‏السلام ، تا لبخندهای معطر فاطمه علیهاالسلام نور ابدی توست که کوچه‏های جانمان را روشن کرده است.
آسمان در آسمان، سپید پرواز توست که این‏چنین، قفس ستیزمان کرده است.
ای حسن بی‏نهایت! طراوت پندارت را با کدام گلستان بگوییم که شکفته نشود؟
وقار نگاهت را با کدام کوه بگوییم که سر به تعظیم، خم نکند؟!
تو از گفت‏وگوی مهتاب آمده‏ای؛ با کلامی که خورشید می‏پاشد. در معطر صدایت، نفس تازه می‏کنیم و آینه‏های حضورت را به استقبال، شکوفه می‏پاشیم.



یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 19:45 ::  نويسنده : زهــــــــــــرا